کمال گرایی یه واژه وحشتناک میشه زمانی که بدونیم وقتی درگیر همین تله روانی میشیم، مجموعه ای از اتفاقات بد برامون اتفاق میوفته:
- مثلا توی ازدواج! برای یه دختر کمال گرایی منفی توی ازدواج اینجوری میتونه باشه که پسری رو میخواد که خیلی خوش اخلاق باشه، ظاهر خیلی جذابی داشته باشه، پولدار باشه و تحصیل کرده و ورزشکار باشه و… یعنی جدای از اینکه همه چی رو میخواد، خیلی هم غیرواقعی فکر میکنه!!
- توی کار کردن هم مثلا ایده ای به ذهن مون برسه، کلی انالیز و تحقیق و… انجام میدیم و کلا عملگرایی رو فراموش میکنیم و این باعث میشه که تنبل بشیم چون نتیجه ای نمیگیریم، مغز خسته بشه و حتی اهمال کارهم بشیم.
- اصلا زمان مهمون اومدن! میخوایم همه جا همه چی مرتب باشه، بهترین غذا و… اینقد درگیر اماده سازی قبل از مهمونی میشیم و بعد از مهمونی هم اینقد درگیر تمیز کردن میشیم که خسته میشیم و حس بدی بهمون دست میده!
- کمال گرایی منفی میشه اون زمانی که رفتم سوار اتوبوس vip شدم و چون مثلا بسته تغذیه رو ندادن، ناراحت بشم و تا رسیدن به مقصد، حال بدی رو تجربه کنم!!!
- کمال گرایی منفی میشه اینکه من بخوام ایمیل های کاری ام رو خیلی تمیز و با وسواس و رعایت اصول نوشتاری بنویسم و هر ایمیلم رو 3 4 بار چک کنم!!
- کمال گرایی منفی میشه اینکه در صورتی که اخرین حد توان کار کردن من، 7 ساعت مفید در روز هست، من بخوام 12 ساعت کار کنم! که نتیجه عکس میده و بهره وری ام کاهش پیدا میکنه!
- کمال گرایی منفی یعنی اینکه من بخوام یه نوشته خیلی کامل و عالی و با رعایت اصول نوشتاری و… رو توی وبلاگ شخصی ام منتشر کنم در صورتی که کلا رسالت وبلاگ شخصی یه چیز دیگه اس! اصلا همینه که چیزی به ذهنت رسید و یه خورده طولانی شد بذاری اش تو سایت!
- وکلی مثال دیگه!
یه جوری انگار ترکیبی از زیاده خواهی و غیرمنطقی و غیر واقعی فکر کردن و خیلی کامل خواستن هست! یه رگه یی از عدم مثبت اندیشی هم داره!
بخوام یه معیار خوبی بگم که درگیر کمالگرایی شدیم، میتونم اشاره کنم به حال بد، به شاد نبودن و خوب نبودن!
یعنی ببین یه کاری که میشه خیلی راحت تر و بهتر انجام داد رو اینقد سخت میکنیم و میپیچونیم که حس بدی بهمون دست بده!
توی همین ازدواج هم خدایی همینجوریه دیگه! اصلا من پسر هم درگیر این کمال گرایی منفی میشم که کسی رو میخوام که به قول دوستام، فول آپشن باشه :d
من اوایل خیلی این بحث رو جدی نگرفتم چون نسبت به کمال گرایی خیلی کوچیک فکر میکردم و میگفتم خو من که کمال گرا نیستم!!! جالبه بدونید منی که این حرف رو میزدم، برای هدفگذاری!! 4 ماه زمان میذاشتم و بعد اصلا و ابدا بهش عمل نمیکردم!
مثلا یادمه یه ترم خواستم برنامه ریزی کنم، اول ترم شروع کردم!! اینقد کمال گرای منفی بودم که این برنامه ریزی تا زمان امتحانات طول کشید بدون اینکه حتی یه روز بهش عمل کنم!!! (برنامه ریزی اینکه کی بیدارشم صبح ها، کی پروژه تحویل بدم و…)
راه حل های زیادی هست برای تبدیل کمال گرایی منفی به مثبت، من سعی کردم از روش ساده گرفتن وقایع و تغییر باور ها استفاده کنم برای تبدیل این خصلت خیلی خیلی بد!
این نوشته، برداشت من بود از دوره کمال گرایی دکتر شیری. یه کلیت گفتم از ماجرا، سعی میکنم جزوه ای که نوشتم رو هم براتون بذارم رو سایت.